دلم برات تنگ شده ولی جای برگشتی نیس...
بعدچن سال باتمام عاشقی قراره یه شکست دگ بخورم..
عششق سنگینه
سخته
بدکردی تقصیرخودت بود
منم بدکردم
قبول..
فقط اینک هیچ وقت فراموشت نمیکنم
شیشۀ نازک احساس مرا دست نزن ...!!!
چِندشم می شود از لکۀ انگشت دروغ ...!!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد ...
کو کجا رفت که احساس مرا خوب فروخت ..پ
من آن غریبهء دیروز آشنای امروز و فراموش شده ی فردا
----------------------------------
من عجیب از تویی که هنوز هم دوستت دارم...متنفرم!
بی مروت خندیدورفت....بابروگفتنت لهم کردی ازت تنفردارم ولی یک دنیادلتنگتم!!خوردم کردی عوضی ولی چرااینقدعاشقتم هنوز...خدایاادلم گرفته..ارووومم کن
بالاخره یاد می گیری
از یک دوستت دارمِ ساده، برای دلت یک خیالِ رنگارنگ نبافی...
که رابطه یعنی بازی و اگر بازیگری نکنی، می بازی...
که داستان های عاشقانه، از یک جایی به بعد
رنگ و بوی منطق به خود می گیرند...
که سر هر چهار راهِ تعهد، یک هوسِ شیرین چشمک می زند...
یاد می گیری..
که خودت را دریغ کنی تا همیشه عزیز بمانی...
که باید صورت مسئله ای پر ابهام باشی،
نه یک جوابِ کوتاه و ساده...
که وقتی باد می آید باید کلاهت را سفت بچسبی،
نه بازوی بغل دستی ات را...
روزی می فهمی
در انتهای همه گپ زدن های دوستانه، باز هم تنهایی...
و این همان لحظه ای ست
که همه چیز را بی چون و چرا می پذیری
با رویی گشاده
و لبخندی که دیگر خودت هم معنی اش را نمی دانی !!!
وآهای توکه میدونسی ویادداشتی
چرایادم ندادی وعاشقم کردی؟!!